دوری و دل تنگی ....
سلام دخترم امروز که دارم برات می نویسم کلی حالم گرفته و دلم میخواد گریه کنم چرا ؟اخه داشتم تلفنی با دوستم که خیلی هم باهم صمیمی هستیم صحبت میکردم که دیدم داره گریه میکنه به خاطر کار شوهرش باید زندگی شون ببرن شهرستا ن و از خانواده و دوستاش دور بشه طفلکی تاز از غربت دراومده بود و داشت زندگی میکرد اما به خاطر بیکاری شوهرش دوباره باید بره تو غربت دلم خیلی سوخت اخه دوست خیلی خوب ومهربون توی این زمانه خیلی سخت پیدا میشه اونم مثل مهیا که از دوران دبیرستان تا الان که هردومون ازدواج کردیم و بچه دار شدیم با هم بودیم ولی بازم داریم دور میشیم . ولی چاره چیه .....زندگی باید کرد .......ایشالله هرجا که میره دلش خوش باشه و لبش خندون و ...
نویسنده :
مامان سدنا
12:15